راضیه درزی

راضیه درزی

راضیه درزی

پیمایش کنید!

تجربه‌ها

تجربه‌های من

مدارک

کارشناسی ارشد تصویرسازی

 

کارشناس نقاشی

 

دیپلم گرافیک

 

دوره مدرسه ی اینورس

 

دوره مدرسه ی پترن

کتاب ها

نویسنده و تصویرگر کتاب « یک چیز جدید»

کتاب زنان پیشرو جلد دوم 1400

مجموعه چهار جلدی کتاب پوپو کالیفرنیا/آمریکا 2018/2019

صفحه آرایی بیش از ده جلد کتاب

طراحی جلد  کتاب های  آموزشی انتشارات میچکا

خواندن این کتاب ممنوع- میچکا- 96

فصل خوب پیوستن-انتشارات نیستان--96

جشنواره‌ها

منتخب جشنواره ی زیتون قبرس 2020

منتخب جشنواره ی کارتون "سبک زندگی" 97

منتخب نخستین دوره ی کارگاه خلق کتاب های تصویری انتشارات علمی فرهنگی-93

منتخب جشنواره ی کارتون " داعش"-93

تقدیر شده در نخستین جشنواره ی کارتون "خلیج فارس"-92

منتخب دهمین دوسالانه ی کارتون ایران-91

اگر بیشتر در مورد من کنجکاو هستید کلیک کنید

گالری

گالری تصاویر

طراحی‌ها
تصویرسازی‌ها
کارتون
شخصیت‌ها
انیمیشن
پس زمینه
زندکی‌نامه

زندگی‌نامه

کودکی
ایران، مازندران، آمل

من راضیه درزی هستم. باید بگویم روز چهارم فروردین سال 1368حوالی ساعت 10 صبح در بیمارستان حافظی آمل به دنیا آمدم. (الان بیمارستان را خراب کردند و جایش لباس فروشی باز شده!) خواهرم می گفت: «روی پله ی خانه ی بابابزرگ نشسته بود و دعا می کرد که بچه دختر بشود!» هر چند برای دعا کردن کمی دیر بود ولی خوب، خدا به دعایش جواب مثبت داد! از همان لحظه شدم فرزند آخر خانه، خواهر و برادرم ازمن بزرگترند و پدر ومادری که هر دو فرهنگی اند (البته الان بازنشسته شدند.) برای همین تا دلتان بخواهد در خانه‌ی ما خودکار و کتاب پیدا می‌شد و چه جایی بهتر از کتاب برای خط خطی کردن کودکانه! همین شد که از شش ماهگی شروع به خط خطی کتاب‌های پدرم، دیوارهای خانه و ... کردم. تا چهار سالگی‌ام در شهر ساحلی محمودآباد گذشت؛ بدون تردید دریا، یکی از مهمترین خاطرات کودکی‌ام به حساب می‌آید چه زمانی که شنا می‌کردم و چه زمانی که حیاط خانه را برای پیدا کردن آب می‌کندم. بعد از آن برای همیشه به شهر آمل آمدیم (باور کنید ما اسکی نیستم !) بعد از اتمام کلاس اول ابتدایی‌ام، بخاطر شغل پدر به مدت سه سال رهسپار ترکیه شدیم (آن زمان‌ها ترکیه خارج به حساب می آمد:))

پیدا کردن راه
ورود به هنرستان

تابستان‌ها به ایران می‌آمدیم و چه تابستان‌هایی بود! پر از رنگ و بازی، جنگل و دریا و خلاصه هر چه بگویم کم گفتم. بعد از آن سه سال، دوباره به آمل برگشتیم؛ اما این بار نقاشی جز مهم زندگی‌ام شد و تصمیم گرفتم تا در کلاس‌های آزاد طراحی شرکت کنم. پدرم دوستی داشت که از مدرسین هنرستان بود (آقای حسینی عزیز) و تابستان‌ها با شور و حال بسیاری در کلاس‌هایش شرکت می‌کردم؛ آنجا با طراحی آشنا شدم و پایم را توی یک کفش کردم که در هنرستان درس بخوانم. هنرستان همان چیزی بود که من می‌خواستم رنگ و خط و کاغذ... و تمام آنچه را که من آرزو داشتم همه را یکجا داشت و حال من، حال بهتری شده بود.

تحصیلات

درس و کار
ورود به دانشگاه و کارآموزی

در سال های کارشناسی در کنار درس، کارآموزی کمیک استریپ می دیدم (در شرکت حمید بهرامی مشغول شدم! استیکر عینک آفتابی!) اما هرگز کمیکی خلق نکردم! سال‌های پایانی لیسانس اولین شغلم را در شرکت انیمیشن تیما فیلم پیدا کردم (در کنار فطیما یثربی عزیز) و بعد از آن در چند شرکت انیمیشن دیگر هم کار کردم تا اینکه سال 91 اولین سفارش تصویرسازی مسیر کاری ام را تغییر داد. آن سال دو کتاب کودک کار کردم و کمی بعد کارشناسی ارشد تصویرسازی قبول شدم. (البته علاقمند بودم انیمیشن بخوانم اما نشد!) پس از آن، تصویرسازی چندین کتاب، تک فریم، استیکر و ... را تجربه کردم. همزمان با تحصیل ارشدم در انتشارات کودک و نوجوان (میچکا_مبتکران) کار کردم تا هم راستا با تحصیلم تجربه کسب کنم. در آنجا علاوه بر تجربه های جدید کلی دوست خوب و کاربلد پیدا کردم.

حال حاضر
و باز ایران،‌مازندران، آمل...

همیشه به موازات این کارها کاریکاتور بخش جدایی ناپذیر زندگی‌ام بود که این روزها آن را با نشریات قسمت می‌کنم. (البته اگر نشریه ای باقی مانده باشد!) و از اینکه مخاطبین بیشتری آن را می‌بینند خوشحالم. حالا مدتی ست که پشت میز اتاقم می نشینم؛ نسکافه ام را می نوشم و کارهای سفارشی انجام می دهم و در کنارش برند "بلورخانم" را راه اندازی کردم تا کارهایم به شکل محصولات کاربردی در اختیار شما عزیزان قرار بگیرد. این قصه ادامه دارد…

محصولات

محصولات

تماس

ارتباط با من